از بر. (جهانگیری) (برهان). حفظ. (آنندراج) : یک دم بمراعات دلم گرم نداری یک ذره مرا رحمت و آزرم نداری از مصحف تندی و درشتی نه همانا یک سوره برآید که تو از برم نداری. فتوحی مروزی. اگر خود هفت سبع از برم خوانی چو آشفتی الف بی تی ندانی. سعدی
از بر. (جهانگیری) (برهان). حفظ. (آنندراج) : یک دم بمراعات دلم گرم نداری یک ذره مرا رحمت و آزرم نداری از مصحف تندی و درشتی نه همانا یک سوره برآید که تو از برم نداری. فتوحی مروزی. اگر خود هفت سبع از برم خوانی چو آشفتی الف بی تی ندانی. سعدی
از بن. از اصل. - از بیخ افتادن و از بیخ برکنده شدن، انقعاث. انقعاف. انقعار. انجعاف. تقرب. (منتهی الارب). - از بیخ برانداختن و از بیخ برکندن و برکشیدن و برآوردن، از بن برآوردن. (آنندراج). قلع. اقتلاع. اباحه. اسحات. اقتیاض. اقتتات. الحاف. تقریب. (منتهی الارب). رجوع به ترکیب از بن برآوردن و از بن برکندن ذیل از بن شود. - ازبیخ برکنده،مستأصل. - از بیخ عرب شدن، استنکاف کردن. انکار. حاشا کردن. تکذیب کردن. منکر شدن به تمام، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن. (منتهی الارب) ، آنچه از نورد و سنگ و چرم و بوریای خرما که برای حفاظت حوض یا چاه باشد یا محل ریختن آب در حوض. (منتهی الارب). آنجا که آب در حوض رود. (مهذب الاسماء) ، قرن. اقران: فلان ازاء فلان، اذا کان قرناً له یقاومه. هم ازاؤهم، یعنی آنها اقران ایشانند، ازاء حرب، مقیم در جنگ، ازاء مال، نگهبان شتران. (منتهی الارب) ، در ازاء، بجای . عوض . بدل
از بن. از اصل. - از بیخ افتادن و از بیخ برکنده شدن، انقعاث. انقعاف. انقعار. انجعاف. تقرب. (منتهی الارب). - از بیخ برانداختن و از بیخ برکندن و برکشیدن و برآوردن، از بن برآوردن. (آنندراج). قلع. اقتلاع. اباحه. اسحات. اقتیاض. اقتتات. الحاف. تقریب. (منتهی الارب). رجوع به ترکیب از بن برآوردن و از بن برکندن ذیل از بن شود. - ازبیخ برکنده،مستأصل. - از بیخ عرب شدن، استنکاف کردن. انکار. حاشا کردن. تکذیب کردن. منکر شدن به تمام، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن. (منتهی الارب) ، آنچه از نورد و سنگ و چرم و بوریای خرما که برای حفاظت حوض یا چاه باشد یا محل ریختن آب در حوض. (منتهی الارب). آنجا که آب در حوض رود. (مهذب الاسماء) ، قرن. اَقران: فلان ازاء فلان، اذا کان قرناً له یقاومه. هم اِزاؤهم، یعنی آنها اقران ایشانند، ازاء حرب، مقیم در جنگ، ازاءِ مال، نگهبان شتران. (منتهی الارب) ، در اِزاءِ، بجای ِ. عوض ِ. بَدل ِ
از بر. (جهانگیری) (برهان). بیاد گرفتن و حفظ. (برهان) (آنندراج). - از بیر کردن، از بر کردن. (آنندراج) : با عطارد بسرخامه سخن داند گفت هر دبیری که بدیوان کند آنرا تقریر از پی رسم درآموختن نامه کنند نامۀ خواجه، بزرگان و دبیران از بیر. فرخی
از بر. (جهانگیری) (برهان). بیاد گرفتن و حفظ. (برهان) (آنندراج). - از بیر کردن، از بر کردن. (آنندراج) : با عطارد بسرخامه سخن داند گفت هر دبیری که بدیوان کند آنرا تقریر از پی رسم درآموختن نامه کنند نامۀ خواجه، بزرگان و دبیران از بیر. فرخی
از چیز معهود یا مذکور از مشارالیه، از آن جهت بدان سبب: از آن گریستم که... . (بیهقی)، از آن مردی است که در شهر چین میان چند تن خیق در میدان فرزند من قابض را بکشت و بیامد و ریش من بگرفت) (سمک عیار)، از آن جمله از جمله: و وی (ما الشعیر) آن چیزی است که بیست و چهار گونه بیماری معروف را سود دارد از آن... ذات الجنب و حمی مطبقه) (نوروز نامه)
از چیز معهود یا مذکور از مشارالیه، از آن جهت بدان سبب: از آن گریستم که... . (بیهقی)، از آن مردی است که در شهر چین میان چند تن خیق در میدان فرزند من قابض را بکشت و بیامد و ریش من بگرفت) (سمک عیار)، از آن جمله از جمله: و وی (ما الشعیر) آن چیزی است که بیست و چهار گونه بیماری معروف را سود دارد از آن... ذات الجنب و حمی مطبقه) (نوروز نامه)
موجب و سبب و غرض: (و هیچ کاری نباشد و هیچ از بهری نباشد و آن از بهر محبوبست) (معرف بها ولد)، برای بخاطر (و گاه با (را) بکار میرود) : (رسم ناخفتن به روز است و من از بهر ترا بی سن باشم همه شب روز باشم با وسن) (منوچهری) (از بهر برزیگری را) (ترجمه تفسیر طبری ج 1 ص 46) (از بهر تصحیح اعتقاد اهل ایمان را) (کشف اسرار ج 1 ص 47) توضیح این کلمه زم اضافه است
موجب و سبب و غرض: (و هیچ کاری نباشد و هیچ از بهری نباشد و آن از بهر محبوبست) (معرف بها ولد)، برای بخاطر (و گاه با (را) بکار میرود) : (رسم ناخفتن به روز است و من از بهر ترا بی سن باشم همه شب روز باشم با وسن) (منوچهری) (از بهر برزیگری را) (ترجمه تفسیر طبری ج 1 ص 46) (از بهر تصحیح اعتقاد اهل ایمان را) (کشف اسرار ج 1 ص 47) توضیح این کلمه زم اضافه است
از ریشه از پایه از اساس از اصل، اص هیچ: (همی دید کش فر و برز شهی است و لیکن ندانستش ازبن که کیست) (اسدی) یا ازبک دندان. از بن گوش بطوع و رغبت بجد. یا ازبک گوش. کمال اطاعت و بندگی و خدمتکاری از ته دل و مکنون خاطر از بن دندان
از ریشه از پایه از اساس از اصل، اص هیچ: (همی دید کش فر و برز شهی است و لیکن ندانستش ازبن که کیست) (اسدی) یا ازبک دندان. از بن گوش بطوع و رغبت بجد. یا ازبک گوش. کمال اطاعت و بندگی و خدمتکاری از ته دل و مکنون خاطر از بن دندان